- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
آمد از آن میـان و تو را انتخـاب کرد تیری که صورت پدرت را خضاب کرد آمـد پـــدر بـرای تـو آبــی طلـب کـنـد دشمن چگونه شد که پدر را جواب کرد؟ مضطر شده پدر، برود سمت خیمهها؟ حتی تصورش جـگـرم را کـباب کرد هـفـت آسـمـان سرخ خدا گریه میکند از گریهای که درغم طفلش رباب کرد نفرین به حرمله که عذاب سه شعبه را حتی برای کودک شش ماهه باب کرد محـسن تـرین مــــدافع سردار کـربـلا در خون خود کنار حسین انقلاب کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تا که داغت به دلِ شعله ورِ گهواره ست دلِ خلق دو جهان خونْ جگرِ گهواره ست تا زمـانـی که برای تو نـشیـمـن گاه ست سایـۀ بال مَلـَک رویِ سـرِ گهـواره ست تـو عـلـی هـستـی و گـهـوارۀ تو بیتُ الله گر پُر از فاطمهها دور و برِ گهواره ست اشک از چشمِ دل سنگِ من آورده بُرون بیزبان، مرثیه خوانی هنرِ گهـواره ست بیخـبر رفته ای از خیمه به میدان، حالا آنچه پیچیده در عـالم، خبرِ گهـواره ست مـوقـع غـارت خـیـمـه شده و در لشـگـر بحث و جنگ و جَدَل انگار سَرِ گهواره ست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
به حلقت تیــر کین بـنـشست اصغر تو را دادم چه زود از دست اصغر خــودم دیــدم که این تیـر سه شعبه نـفــس را بر گــلویت بست اصغــر **** گــرفتــم دست خــود زیر گــلـویت ز خــونت صورتـم را رنگ کردم دو چــشــم بود بر زخــم گــلـویـش دو دستش بسته بود و دست و پا زد بدست خــویش کـنــدم قــبــر او را که این قـنــداقــه را مــادر نــبــیـند
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
این طفل شیرخـواره همه لشکر من است در بیـن سـی هـزار سـپـه، یـاور من است یـک بـاغ لاله هـدیه به محبـوب کــردهام این شیــرخـواره دسته گلِ آخـرِ من است خونی کز آن جمــال خــدا گشت لالهگون بـاور کنـید خـون عــلیاصغــرِ مـن است ایـن طفـل شیــر را مشمــارید شیرخــوار من مصحف خــدایم و این کوثـر من است مـن سیــنه چـاک سنگــر سـرخ شهادتــم این است آن شهید که همسنگــر من است ایـن اسـت آن شهـیـد کـه با بیزبــانیاش تـا صبـح روز حــشـر پیــامآور من است جسمش به روی دست من و مرغ روح او پـــرواز کـرده در بــغـلِ مـادر مـن است چون شمعِ ســوخته شده از قحط آب، آب آبـی اگر که خــورده ز چشمِ تر من است خواهید اگــر کـنـیـد پس از این زیــارتش قبــرش به روی سینۀ غمپــرور من است «میثم» شـرارۀ دل مـا را کــشد به نظــم با ســوزِ سینه، تشنـه لبِ ساغـر من است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
طفل همیشه عاشق، ســرباز شیــرخواره مــادر شود فـدایت، یک خنده کن دوباره می دانــم از لب خشک، لبـخـنـد بر نیاید لب هات بستـه مــادر با چشــم کن اشاره وقتی کشیــد بابا تیــر از گــلـوت بیـرون شــد حــنجــر تو مثل قــرآنِ پــاره پــاره تو شیر خواهی از من، من عذر خواهم از تو کز سینه جــای شیــرم، آید برون شراره در خیمه ماه رویان، سوزند همچو خورشید کی دیده جان مادر، خون ریزد از ستاره بگــذار تا بســوزم، بــگــذار تا بــگــریم بر زخــم داغدیده جـز گریه چیست چاره هر قطره اشک، ما را، موج هـزار دریا هر لحظه در غم توست صد سال یادواره اینجاست جای تکبیر یارب که دیده با تیر راه نفس بـبـنـدند بر طفــل شیــر خــواره مادر اگر بگرید بر زخـم تو عجب نیست بالله کم است اگر خون، جوشد زسنگ خاره هم طفل بود معصوم، هم تیـر بود مسموم میثم از این مصیبت، خون گریه کن هماره
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تا خــدا فیض تو را قـسمت دنیــا کرده لطف دستــان تو را بــاب مــداوا کرده نفس حضــرت عـیـسـای مسیحـا دم را در دم کــالــبـد کــوچـک تو جــا کـرده هر کجا حرف شفا هست در این آبادی پَــر قــنداقــۀ تو کــار خـودش را کرده ظرف چند ماه، تو چه با برکت دل بُردی ویــژگیی که فـقـط عمــر تو پیـدا کرده روی دستــان ربــاب آیـۀ تو نــازل شد عــلــیِ اکبــر، اگــر روزی لیــلا کرده اشکِ دربارۀ تو، عـرش نـشـیـنـم کرده این همان کرب و بلاییست که امضا کرده پَــر پــرواز تو آنقــدر تو را بــالا بُـرد مـادرت را به سـمـا غــرق تماشا کرده مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود؟ تیــر در پــاسخ یک معـصیت نــاکرده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
چه رازی به میقات خون دیده ای تو که از طفلی احــرام پــوشیـده ای تو تــوئی آخــرین مــاه رخـشـنــدۀ من که در این شب تــار تــابیــده ای تـو به سرخی خــون گـلــوی تو سوگند به طـفـلی خــدا را پــرستـیـده ای تو چه غم گر که گلچین تو را کرد پرپر گـل از بــاغ فیض خــدا چیده ای تو ز چشمم چــرا چشم خود بر نـداری چه در چشمۀ چشـم من دیــده ای تو؟ ز سوز عطش لحظه ای را نخـفـتی در آغوش من از چه خوابیـده ای تو همه لاله ها در غمت گــریه کـردند ندانــم به روی که خــنــدیــده ای تو بــرای ســؤالــت جــوابــی نــــدارم زمن آنچه با خنــده پــرسیــده ای تو قسم بر وفــائی که داری، زخــونت به دین خــدا جـلــوه بخشیــده ای تو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
از گریه ات شکستم و عــالـم خراب شد سهــم تمــام ثــانـیــهها اضـطــراب شد تیری رسید و صحبت من ناتــمام ماند گفتــم که آب؛ تــیــر برایــم جواب شد تیری رسید حنجرت آتش گرفت و بعد از آتش گــلــوی تو قــلبــم کــبـاب شـد تصویر حلق پارهات ای کــودک شهید در چشمهای دختــرکی تـشنه قــاب شد آنجا که مــوج موج دل آب سنــگ شد آنجا که فــوج فــوج دل سنـگ آب شد تیـری رسید و هستی من را به باد داد آهنگ من بریــده بریده «ربــاب» شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
گریه ها حلـقه شدند پا به ركــابش كردند دست ها چنگ زنان مـرد ربـابش كردند مادر تشنۀ شش ماهه خود اقیانوس است ربِّ آب است و در این جلوه سرابش كردند بی زره آمــده از بـس كه شهــامت دارد كس حریفش نشد و زود جــوابش كردند تیر مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند یعــنــی انــدازۀ عبــاس حـسابش كــردند ظاهراً اصغر است اما ز همه اکـبـر تر چون خدا خواست بدین شیوه خضابش كردند سر شب شیر نمی خورد، نمی خفت علی این كه خوابیده، گُمانم كه عتــابش كردند شورِ چشم تر او داشت اثــر می بخـشـیـد كوفیان هلهـلـه كردند و خــرابش كــردند بعد از این خاك سرِ هر چه ثوابِ این قوم هر چه كردند به شه بهـر ثــوابش كردند نخــریــدنــد دلِ ســوختــۀ ســلــطــان را لیك اصغر جگـری داشت كه آبش كردند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
کنون که حـسـرت پــرواز فرصتم داده برای بــوسه ات ای تیــر هستـم آمــاده گمان مبر که علی رفت و مادرش هم رفت مــرا ربــاب برای همیــن زمــان زاده برای بــوسه زدن بر گــلوی پــارهٔ من تمـام عــرش خــدا هم به سجــده افتاده کسی ندیده کبوتــر شبـیه من این قــدر که نوع پر زدنش ســاده، رفتنش ساده نماز عاشـقـیَـم را در آسمــان خــواندم که دست های پــدر بــوده اند ســجّــاده
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
خونابِ غــم به سیـنـۀ مــادر نمی رسید این تیــرِ غیظ كرده اگر سر نمی رسید دستِ كــمـی ز نیــزۀ ابـنِ اَنَـس نداشت بَد می بُرید، كـاش كه تا پَــر نمی رسید یك قطــره هم ز مهــریـۀ مــادرِ حسین یعنی به كامِ تشنۀ اصغــر نمی رسید؟ خیلی نداشت فــاصله تا خیــمه ها پــدر می رفت هر چه باز به آخـر نمی رسید كاری نداشت غیرِ خجــالت كـشـیـدنش زیرِ عبا سرش كه به پیكــر نمی رسید می مُـرد در تحـیُّــرِ این داغِ دلخــراش زینب اگــر به دادِ بــرادر نـمی رسیــد جز خنده هایِ سرخِ لب و چشمِ نیمه باز تسكین بر آتـشِ دلِ خــواهـر نمی رسید نبضِ پدر شمارشِ معكــوس می گرفت نه، این گلو به بستنِ معجــر نمی رسید تیرِ عــدو به جایِ همه سهم بــرده بود چیزی به چشمِ حسرتِ لشكر نمی رسید قندِ عسـل به خنــده لـبت بــاز كرده ای در رقــصِ بــاد دلبــری آغاز كرده ای با دستهای فـاطـمـی مـعــراج کرده ای كوچكتــرین پـیمبــرم اعجــاز كرده ای این روزها برای خودت اكبــری شدی مــادر مرا چــقــدر سرافــراز كرده ای آرامش تو بُغــضِ مرا ســرخ می كــند ســوز دلــم به ناخن غــم ساز كرده ای بر دستِ بینِ سلسله ام غصه خورده ای همــدردیت هــر آیــنه ابــراز كرده ای در بُهت بـرده ای همگان را كه با سه پر در آسمــانِ قــافــلـه پــرواز كــرده ای
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
سعی دارد کودکش را در عبـا پنهان کند باید او تن را جدا؛ سـر را جدا پنهان کند گریۀ اصغر، صدای هلـهـلـه، با تیـر خود حرملــه باید صدا را در صــدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجــری، بابا پـسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کــربلا پنـهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخــرش را در کجـا پنهــان کند
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تـیـر آمد و از لانـۀ بــی آب پـرش داد یک فاصله در بین گلوگاه و سرش داد بغض همه آوار شد آن وقت که کودک یک دسته گل سرخ به دست پدرش داد میخواست که از بین گلویش بکـشد تیر آن قفل سه شعبه چقدر دردســرش داد
خنـدید و خـجالت زده تر شد پدر از او خندید و غم تازه تری بر جگـرش داد یک آیۀ کوچک به لب عرش رسیده است یک کفتر کوچک که خدا بال و پرش داد
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
او غربت صدای پدر را شــــنیده است شیر خواره ای که سنّ بلوغش رسیده است با بال های ناله که از حــــال رفته بود تا پیش چشـم های پدر پــــــر کشیده است دست سه شعبه ای که به سویش درازشد هرگز چنین بهار قشـــنگی نچـــــیده است آن سو صدا زدند که ســیراب می شود تیرش ز آه و اشـــــــک علی آبدیـده است خون گلوی ملـتـهـبش بر زمین نریخت این باغ لاله را کس دیـــــگر خریده است از تکّه های حنجره ای خشک و بی رمق ته مانده ی غریب صدایش چکــــیده است پوشــانده بود زیر عبا چون که مادرش در این لباس تازه علی را ندیـــــــده است گهواره بـــی دلیل به خود تاب می دهد این بستر بدون علــــــی خـواب دیده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب با سیدالشهدا سلام الله علیها
بگو که جــان بدهم بیامان برای سرت کـم اســت جانم اگر، کودکم فدای سرت گرفته داغ غمـت را به سیــنه مرغ دلم و بیقرارترین اســت در هوای ســرت نگاه ملتهـبـم گاه، مــــحو گهـواره است و گاه، خیره بر انبوه زخــمهای ســرت چه آرزوی بزرگی است این، ولی ای کاش جدا شــــود سر نـاقابلم به جــای سـرت زده اســت آتشــم این غم که بعد تو باید به شام و کوفه سفر کرد پا به پای سرت چگونه زنده بمــاند پس از تو همسر تو چگونه جان ندهم آه! درعـــزای سرت؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
فراز منـــــبر دســتت کلیـم خواهم شد زبان بگیر که من هم دو نیم خواهم شد به گیـــسوان رقیه قسم که پشت سرت نماز خوان اذان نســـــیم خــــواهم شـد به نــــصّ آیـۀ ایــاک نعبد تو قــــــسم به امتداد سنان مســـتقیم خــــــواهم شد مـرا ز شیر گـــرفتند و زود فهـــمیدند که از لبت چو برادر سهیـم خواهم شد فراز کـــرب و بلا خـوب تر نشانم ده چرا که تا به قیامت کـــــریم خواهم شد نوشته اند که قبرم به روی سیـنۀ توست نوشته اند به ســـینا کــــــلیم خواهم شد اگر چــه ناز ندارم پس از وفات ولی مرا ببوس که من هم یــتــــیم خواهم شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
وقتش رسیـده است که پر در بیــــاوری از راز خـنـدهی همه ســر در بیـاوری وقتش رسیده است که موسی شوی وباز از نیل تا فـرات جـــــگر در بیــاوری وقتش رسیده است که با روضههای خشک اشــکــی ز چشم چند نـفر در بیــاوری خود را به روی تیغ کشـاندی که جنگلی از زیــــر دســتهای تبـــر دربیاوری تو یک تنه حــریف همه میشوی و بس از این قماط، دســــتی اگـــر دربیاوری تو از نوادگان مسیـــحی بعــــــید نیست از خاک، مشک تــازه و تر دربیاوری در این کویر خار گل انــداخت گونهات گـفـتی کمـــــــــی ادای پدر دربیاوری! لب مــیزنی به هم که بخوانی ترانهای اشکـی به این بهانه مـــگر در بیاوری
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
سائیده شــد لبــان تو اینگونه چوب را بــرهم نمی کشند ـ شـــمال و جنــوب را دیــدنــد قرمــز متمایل به عشـــق بود خونین ترش نخواه وببخش این غروب را داری بزرگ میشوی وحرف میـزنی باردگر اعــــاده کـــن این رسم خوب را آب فرات درکف خود ته نشین شده است پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را واجب نبـود آمـدنـت لـطف کـرده ای برداشــــته اند از هـــمه حکم وجوب را آبی نمانده است که خاموشـشان کـنم آتش زدی لبان خودت این دو چــوب را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تیر نـگذاشت که یک جـمـله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد خوب شدعرش، همه خون گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدربه رگش درتب و تاب است ولی بـگـذاریــد بــه سـن عــلی اکــبــر بـرســد شعـلـه ور می شود این داغ دوباره وقتـی شیــر در سـیـنۀ بــی کـودک مـادر بــرسد زیر خـورشید نشسته به خـودش می گوید تـیر نگذاست که یک جمله به آخـر برسد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است آب آب لب تــو بــانـی بــاران شــده اســت خون حــلـق تــو نـرفـتــه نـفـست بنـد آمد که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است از زمین میرود این بار به سمت ملکوت قطره هایی که پر از باده عـرفـان شده است تو که سیـراب شدی تــازه دلم می سوزد از همین خشکی زخمی که نمایان شده است تـو بـه انــدازهٔ خــون پـدرت مـظلـومـی غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است مادرت بند دلش بسته به گیسـوی تو بود مادرت چشم به راه است وپریشان شده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
دیگر به آسمان تو جز من ستــاره نیست میدان ببر که فرصت وصلم دوباره نیست شمشیر تـیـز من لب عـطـشـان من بــود کور آن دلی که از غم من پاره پاره نیست با خــون من بـیــا ز عزای حسن بـرون "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" ابلاغ کن رسالت خـود در غــدیر خـون پرده ز حلق من بگـشــا هیچ چــاره نیست هیـهـات! بـهــر آب بـــود نــاله عــلـی؟ بعد ازعـمــو به سوی فراتــم نظاره نیست در گــوش من ربـابـه زمان وداع گفت :جای تو یا عــلــی به خدا گـاهــواره نیست طاقت نــداشتــم که ببـینم پس از تو من در گوش های خواهر من گـوشواره نیست
: امتیاز
|